درباره من

عکس من
حسین 33 ساله مجرد لیسانس

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

فعل مجهول - سیمین بهبهانی



فعل مجهول
بچه ها صبحتان بخير... سلام
درس امروز فعل مجهول است
فعل مجهول چيست مي دانيد ؟
نسبت فعل ما به مفعول است
در دهانم زبان چو آوريزي
در تهي گاه  زنگ مي لغزيد
صوت ناسازم آنچنان كه مگر
شيشه برروي سنگ مي لغزيد
ساعتي داد آن سخن دادم
حق گفتار را ادا كردم
تا ز اعجاز شوم آگاه
(( ژاله )) را ز آن ميان صدا كردم
ژاله ! از درس من چه فهميدي ؟
پاسخ من سكوت بود و سكوت
ده جوابم بده كجا بودي ؟
رفته بودي عالم هپروت ؟
خنده دختران و غرش من
ريخت بر فرق ژاله چون باران
ليك او بود غرق حيرت خويشتن
غافل از اوستاد و از ياران
خشمگين انتقامجو گفتم :
بچه ها ! گوش ژاله سنگين است
دختري طعنه زد كه نه خانم
درس در گوش ژاله ياسين است !
باز هم خنده ها و همهمه ها
تند و پيگير ميرسيد بگوش
زير آتشفشان ديده من
ژاله آرام بود و خموش
رفته تا عمق چشم حيرانم
آن دو ميخ نگاه خيره او
موج زن در دو چشم  بي گنهش
رازي از روزگار تيره او
آنچه در آن نگاه مي خواندم
قصه غصه بود و حرمان بود
نا له اي كرد و در سخن آمد
با صدايي كه سخت لرزان بود
" فعل مجهول "  فعل آن پدريست
كه دلم را ز درد پرخون كرد
خواهرم را به مشت و سيلي كوفت
مادرم را ز خانه بيرون كرد
شب دوش از گرسنگي تا صبح
خواهر شير خوار من ناليد
سوخت از تاب شب برادر من
تا سحر كنار من ناليد
از غم آن دو تن دو ديده من
اين يكي اشك بود آن خون بود
مادرم را دگر نمي دانم
كه كجا رفت و حال اون چون بود
گفت و ناليد و آنچه باقي ماند
هق هق گريه بود و ناله او
شسته مي شد به قطره هاي اشك
چهره همچو برگ لاله او

ناله من به ناله اش آميخت
كه غلط بود آنچه من گفتم
درس امروز قصه غم توست
تو بگو - من چرا سخن گفتم ؟
فعل مجهول- فعل آن پدريست
كه ترا بيگناه مي سوزد
آن حريق هوس بود كه در او
مادري  بي پناه مي سوزد

هیچ نظری موجود نیست: